رد پا...

 

ردپا 

شبی از شب ها، مردی خواب عجیبی دید. او دید گه در عالم خواب و رویا پا به پای خداوند روی ماسه های ساحل دریا قدم می زند و در همان حال ، در بالا ی سرش در اسمان خاطرات دوران زندگیش به صورت فیلمی در حال نمایش است. 

او که محو تماشا ی زندگیش بود ، ناگهان متوجه شد که گاهی تنها جای پای یک نفر روی شن ها دیده می شود. و ان هم وقت هایی است که او دوران پر دردو رنج زندگیش را طی می کرده است. 

بنابر این با ناراحتی به خدا که در کنارش راه می رفت رو کرد و گفت : 

پروردگارا تو فرموده بودی که اگر کسی به تو روی اورد و تو را دوست بدارد ، در تمام مسیر زندگی کنارش خواهی ماند و او را محافظت خواهی کرد. پس چرا در مشکل ترین لحظات زندگیم فقط جای پای یک نفر است؟ چرا مرا در مشکل ترین لحظاتی که سخت به تو نیاز داشتم، تنهایم گذاشتی؟ 

خداوند لبخندی زد و گفت : 

بنده ی عزیزم من دوستت دارم و هرگز تو را تنها نگذاشته ام . زمان هایی که در رنج و سختی بودی ، من تو را روی دستانم بلند می کردم تا به سلامت از موانع و مشکلات عبور کنی! 

 

 

 

نظرات 4 + ارسال نظر
کیمیا(anne) پنج‌شنبه 28 مرداد 1389 ساعت 04:55 ب.ظ http://www.betunkhoshmigzare.bllogfa.com

سلام خانومی....چه وب باحالی داری....
وای عاشق قالب وبتم....
مطالبت جالب...اما گسترده ترشون کن...
عااااااااااااااااااااالیه....
بووووووووووووووووووووسسسسسسسسسسسسسسسس....

منون عزیزم
سعی خودمو می کنم

broken heart! دوشنبه 1 شهریور 1389 ساعت 07:42 ب.ظ

beBn webet kho0be haaaaaa...vali yekam sho0lo0ghesh kasrD va o0n panize ke hey in vasat micharkhe ro0 nerve mane!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

گرگ پیر چهارشنبه 3 شهریور 1389 ساعت 03:42 ق.ظ

سلام!
اون بالایی راست می گه٬خیلی شلوغش کردی!
هنوز نطرم همونه!

پرنیان جمعه 21 آبان 1389 ساعت 02:59 ب.ظ http://bitosakhte-zendegi.blogfa.com

ممنون عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد