ردپا
شبی از شب ها، مردی خواب عجیبی دید. او دید گه در عالم خواب و رویا پا به پای خداوند روی ماسه های ساحل دریا قدم می زند و در همان حال ، در بالا ی سرش در اسمان خاطرات دوران زندگیش به صورت فیلمی در حال نمایش است.
او که محو تماشا ی زندگیش بود ، ناگهان متوجه شد که گاهی تنها جای پای یک نفر روی شن ها دیده می شود. و ان هم وقت هایی است که او دوران پر دردو رنج زندگیش را طی می کرده است.
بنابر این با ناراحتی به خدا که در کنارش راه می رفت رو کرد و گفت :
پروردگارا تو فرموده بودی که اگر کسی به تو روی اورد و تو را دوست بدارد ، در تمام مسیر زندگی کنارش خواهی ماند و او را محافظت خواهی کرد. پس چرا در مشکل ترین لحظات زندگیم فقط جای پای یک نفر است؟ چرا مرا در مشکل ترین لحظاتی که سخت به تو نیاز داشتم، تنهایم گذاشتی؟
خداوند لبخندی زد و گفت :
بنده ی عزیزم من دوستت دارم و هرگز تو را تنها نگذاشته ام . زمان هایی که در رنج و سختی بودی ، من تو را روی دستانم بلند می کردم تا به سلامت از موانع و مشکلات عبور کنی!
سلام خانومی....چه وب باحالی داری....
وای عاشق قالب وبتم....
مطالبت جالب...اما گسترده ترشون کن...
عااااااااااااااااااااالیه....
بووووووووووووووووووووسسسسسسسسسسسسسسسس....
منون عزیزم
سعی خودمو می کنم
beBn webet kho0be haaaaaa...vali yekam sho0lo0ghesh kasrD va o0n panize ke hey in vasat micharkhe ro0 nerve mane!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
سلام!
اون بالایی راست می گه٬خیلی شلوغش کردی!
هنوز نطرم همونه!
ممنون عزیزم